Monday, April 23, 2007

No.83 : We Are in Jail,We Are in Iran !

- [با دست محکم شانه جوان را میگیرد]هی تو ! مگه کری الدنگ!
: با منی؟
- آره با تو ام ،توکه خودت رو مثل بو قلمون درست کردی!
: بوقلمون؟من؟
- خجالت نمیکشی؟
: مگه چیکار کردم که به خاطرش خجالت بکشم؟
- دیگه میخواستی چی کار کنی؟ از اونهایی که رفتن خجالت بکش!
- رفتن؟کجا رفتن؟کیا ؟
: منو مسخره میکنی؟ 2 تا چوب که خوردی حالت جا میاد،یاد میگیری!

*******************************************************

- نام؟
: مگه من چی کار کردم؟آخه به چه جرمی منو گرفتین؟
- خفه شو انگل جامعه!گفتم نام!؟
: آهان شما به دانشجو میگین انگل؟
- گنده تر از دهنت حرف میزنی!
: آدم با دهان پر خون که نمیتونه حرف بزنه!
- مگه شما مزلف ها میدونین خون چیه و چه ارزشی داره؟
: خون؟ الان که نشان رسوایی شماست!
- [ سیلی محکمی به گوش پسر نواخته میشود]
: چرا میزنی کثافت؟
- بازداشتگاه!آشغال بعدی و بیار!

****************************************************
- رای هیات منصفه : بنابر رای صادره متهم بدلیل پایمال کردن خون شهدا و زیر پا گذاشتن ارزشهای اسلامی و ترویج فرهنگ غرب و اشاعه فساد و فحشا مجرم شناخته شده و با یک درجه تخفیف به دلیل ابراز ندامت و پشیمانی و سعی در جهت زدودن چهره پلید خود از منکرات محکوم به تحمل 70 ضربه شلاق می گردد.
*****************************************************

یکی از اعضای هیات منصفه : حالا واقعا چی کار کرده بوده؟
یکی دیگه از اعضای هیات منصفه : درست نمیدونم،اما اینطور تو گزارش نوشتن موقعی که گرفته بودنش لباس آستین کوتاه ِ مارکدار پوشیده بوده.مدل موی عجیب غریبی هم داشته.در حالیکه موسیقی گوش میداده و شلنگ انداز از جلو مامورای ما رد می شده.صداش کردن محل نگذاشته و به اخطار توجه نکرده اونها هم گرفتنش!




Wednesday, April 18, 2007

No.82 : Don't Disturb !

بوووووق........ بوووووق.....

- [با خستگی و خواب آلودگی بسیار] الو!جانم؟

: سلام،خواب بودی ی ی ی؟

- زهر ِ مار،کوفت،درد...

: [صدای خنده قاه قاه...] آقا شرمنده،کی بیدار میشی زنگ بزنم!

- ساعت چنده؟

: 11

- 2 ساعت دیگه !

: راستی کجایی؟

- سر قبر عمه ات!

: قرباااانت! [تق...بوق...بوق...بوق...]

- الاغ زبون نفهم!

***

بوووووق........ بوووووق.....

- بله؟ فرمایش؟

: آقا یک سوال دیگه داشتم،شرمنده ها! امروز میری بازار؟

- ببین من ساعت 6 صبح خوابیدم.حالاتو شعورداری و هی زنگ میزنی؟

: خیلی شرمنده! ببخشید! حالا امروز کی میری بازار؟

- [گوشی را سر جایش می کوبد]

***


بوووووق........ بوووووق.....

- بله؟

: سلام ،چطوری؟

- ا ِ سلام،تویی؟

: آره منم!پس میخواستی کی باشه؟نکنه منتظر ِ کس ِ دیگه ای بودی؟

- نه بابا ،همینطوری!

: از کی تا حالا این موقع منتظر تماسی؟

- بابا منتظر نبودم،خواب بودم!

: باشه! منم باور کردم،نیست که من 2 تا گوش دراز دارم!خیلی بی شرمی!خاک بر سرت!

- مگه من چی گفتم آخه!؟

: تازه یک چیزی هم طلبکار شدی؟ خاک بر سرت با این حرف زدنت. [گوشی را می کوبد] تق...بوق...بوق..

- [متعجب و وا مانده] قطع کن به جهنم!نوبت منم میرسه.

***

بوووووق........ بوووووق.....

- ...

: آقای ...؟؟

- بله،بله،بفرمایید؟

: ببخشید خواستم درباره اشتراک مجله تون باهاتون صحبت کنم.مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم .

- [عصبی ست.با حالتی تصنعی و خواب آلود] نه خواهش میکنم،بفرمایید!

: اشتراک شما این ماه دوره اش تمام میشه لطفا اگر تمایل دارید که دوباره شارژ کنید به ما اطلاع بدید!

- اشتراکم و باطل کنید !خریدن مجله شما دور ریختن ِ .

: [متعجب] بله آقا؟

- بله خانم![ گوشی را بر جایش می کوبد] تق ...

***

بوووووق........ بوووووق.....


- ....

: [هنگام ادا کردن کلمات آنها را می کشد] هنوزم خوابی؟

- به تو چه مزاحم !

: بابا کارت دارم.

- می خوام 100 سال سیاه کار نداشته باشی.

: حالا امروز میری بازار یک قیمت در بیاری ؟

- فقط گمشو.فاصله ات و رو هم با من زیاد کن!

: بیا و خوبی کن!

- تو اگه بیل زن بودی،باغچه خودت و بیل میزدی [گوشی را بر جایش می کوید] تق....

[سیم تلفن را از پریز می کشد و به زیر پتو می رود]

***

بوووووق........ بوووووق.....

[صدای زنگ در بلند میشود.به شدت و پشت سر هم!]

Monday, April 9, 2007

No.81 : I'm Still Waiting!


- داره دیر میشه ! پس چرا این ماشین نیومد !

: خوب به جهنم ،دیر بشه !مثلا اگه زود برسی میخوای چه گهی بخوری ؟

- تو یکی رو نمیخورم!

: توی نکبت لیاقت خوردن گه سگ رو هم نداری چه برسه به ِگه ِ من!

- زر زر نکن بابا ! مردک ِ آویزون!

: آویزون منم یا تو که از سر و کول طرف بالا میری برا خاطر ِ ... لعنت بر تخم پدر شیطون.دهن ِ ما رو باز نکن نسناس!

- چیه ؟ چته؟باز هار شدی،دور بر داشتی! زهرماریت نرسیده یا به اسبت یابو بار کردن؟پاچه میگیری!

: خفه بابا بی لیاقت!

- آهان، لابد بازم گذاشته تو قابلمت! نه؟

: ببند گاله رو اگه نه خودم می بندمش!

- مال ِ این حرفا نیستی زپرتی !

: کتک و که خوردی میفهمی زپرتی کیه!

- زوووورت!

-----------------------------------------------------------------------------------------------

- داره دیر میشه ! پس چرا این ماشین نیومد !

: اینقدر نگران نباش ،بالاخره پیداش میشه !تازه، دیر و زود رسیدنت هم دردی و دوا نمیکنه !

- از کجا اینقدر مطمئنی؟

: فقط یک حدس بود!حالا ببینم، واقعا فکر میکنی که اونجا بودنت ،اون هم تو این موقعیت کمک میکنه؟

- اون تنها شده ! من باید کنارش باشم!

: چرا تو؟ نکنه میخوای از فرصت استفاده کنی؟

- فرصت؟چه فرصتی؟باز داری مزخرف میگی ها!

: نه! فقط یک حدس بود.

- میشه برای چند دقیقه دست از حدس زدن برداری و رک و پوست کنده بگی چی تو کلته؟

: انگار تو یک چیزایی تو کلته !

- بس کن!

: منم بس کنم واقعیت که عوض نمیشه !

- خواهش می کنم دیگه هیچی نگو! فقط چند لحظه سکوت میخوام!

-----------------------------------------------------------------------------------------------

- داره دیر میشه ! پس چرا این ماشین نیومد !

: دوباره تماس گرفتم!گفتن چند دقیقه است که راه افتاده!

- خدا کنه دیر نکنم ،وگرنه همه چیز خراب میشه !

: چرا؟

- آخه اون تنهاست! از تنها موندن می ترسه! ممکنه هزار جور فکر ِ ناجور کنه!این روزها اصلا حال خوشی نداره.

: اینقدر نگران نباش ،چند دقیقه اینور و اونور فرقی نمیکنه.بذار عادت کنه به تنهایی!بابا اگه تو نباشی چی؟

- نه! اون نمیتونه !اون نمیتونه تنها بمونه ،براش خطرناکه!

: شایدم تو نمیتونی!

- منظورت چی بود؟

: هیچی! منظوری نداشتم!

- اما تو هیچوقت بی حساب و بی دلیل حرف نمیزنی !

: انگار ماشین اومد! زودباش !مگه دیرت نشده؟

- آه ..خوب شد که رسید.همین الانشم کلی دیر ِ.بعد میبینمت!

: امیدوارم!

Saturday, April 7, 2007

No.80 : Mohsen Namjoo !

"Aghayede No kanti" - Song & Lyric by Mohsen namjoo - Click to Download

عقاید نو کانتی از آن من

شقایق نرماندی از آن ِ تو

حلاوت و بی صبری از آن ِ من

عشق ِ پانزده سانتی از آن ِ تو

ماکارونی،تمبر هندی از آن ِ ما

خیابان ِ شهید قندی از آن ِ ما

قبری که بهش می خندی از آن ِ ما

....