No.75 : Goodbye Blue Sky!
: کجا؟
- نمیدونم ! اما باید برم .اینجا موندن برام فایده ای نداره !
:تو که نمیدونی کجا میخوای بری،پس تو رفتنت چه فایده ای هست؟
- احتمالا فایده اش اینجا نبودن ِ!
: اینجا بودن اینقدر غیر قابل تحمل شده؟
- نه اونقدرها.اما...شاید که...آره!
: اونجایی که میخواهی بری، آسمونش چه رنگیه؟
- نمیدونم ! شاید آبی ،اما آبیش با آبیه اینجا فرق داره!
: مگه آبی هم با آبی فرق داره؟ آبی آبیه دیگه!
- معلومه که داره ! آبی دریا با آبی آسمون فرق داره!
: دریا؟!
- من گفتم میخوام برم دریا؟...شایدم میخوام برم دریا ...نمیدونم!
: نگفنتی اما انگار بدت هم نمیاد!
- من نمیخوام برم دریا .
: تنها میری؟
-آره ! تنهای تنها !باید تو تنهایی رفت.تنهای ِتنها!آخه انگار جاده اش فقط جای رد شدن ِ یک آدمِ رو داره!
: کی بر میگردی؟
- من فقط باید برم !
: منتظرت بمونم؟
-میخواهی منتظر بمونی؟ اونوقت این تویی که باید انتظار بکشی!
: اگر رفتی و نتونستی برگردی،افسوس نمیخوری که چرا رفتی؟
- افسوس؟بابت راهی که رفتم یا راهی که نباید می رفتم؟رفتن رفتن ِ!گاهی وقتها بدون بازگشت!
: پس بر نمیگردی!
- شاید هم یکروز دوباره رسیدم اینجا!
: اگر قراره برسی اینجا پس چرا میری؟
- آخه اونموقع دیگه آبی ِ اینجا این نیست !یک آبی ِ دیگه است!
: اما اینجا که دریا نداره !
- الان نداره اما یکروز تو اون روزها...کسی چه میدونه؟!
: اینجا رو یادت میمونه؟
- باید بمونه، نه؟
: نمیدونم !
- کی میدونه؟ اما هنوز که هنوزه جای قبلی که بودم و یادمه !
: چی از اونجا یادت مونده؟
- چیزایی که خودم میخواستم !
: آدما ؟
- آدما... بوها... صداها.. روزها و شبها و... رنگ ِ آبیش!
: اگه آبیش خوب بود ،چرا ترکش کردی؟
- آخه دیگه واقعی نبود! آبیش دیگه آبی نبود!
: پس اونجا هم دریا نداشته!
- نه ! نداشت !
: ...
- من باید برم !
: ....