Wednesday, April 18, 2007

No.82 : Don't Disturb !

بوووووق........ بوووووق.....

- [با خستگی و خواب آلودگی بسیار] الو!جانم؟

: سلام،خواب بودی ی ی ی؟

- زهر ِ مار،کوفت،درد...

: [صدای خنده قاه قاه...] آقا شرمنده،کی بیدار میشی زنگ بزنم!

- ساعت چنده؟

: 11

- 2 ساعت دیگه !

: راستی کجایی؟

- سر قبر عمه ات!

: قرباااانت! [تق...بوق...بوق...بوق...]

- الاغ زبون نفهم!

***

بوووووق........ بوووووق.....

- بله؟ فرمایش؟

: آقا یک سوال دیگه داشتم،شرمنده ها! امروز میری بازار؟

- ببین من ساعت 6 صبح خوابیدم.حالاتو شعورداری و هی زنگ میزنی؟

: خیلی شرمنده! ببخشید! حالا امروز کی میری بازار؟

- [گوشی را سر جایش می کوبد]

***


بوووووق........ بوووووق.....

- بله؟

: سلام ،چطوری؟

- ا ِ سلام،تویی؟

: آره منم!پس میخواستی کی باشه؟نکنه منتظر ِ کس ِ دیگه ای بودی؟

- نه بابا ،همینطوری!

: از کی تا حالا این موقع منتظر تماسی؟

- بابا منتظر نبودم،خواب بودم!

: باشه! منم باور کردم،نیست که من 2 تا گوش دراز دارم!خیلی بی شرمی!خاک بر سرت!

- مگه من چی گفتم آخه!؟

: تازه یک چیزی هم طلبکار شدی؟ خاک بر سرت با این حرف زدنت. [گوشی را می کوبد] تق...بوق...بوق..

- [متعجب و وا مانده] قطع کن به جهنم!نوبت منم میرسه.

***

بوووووق........ بوووووق.....

- ...

: آقای ...؟؟

- بله،بله،بفرمایید؟

: ببخشید خواستم درباره اشتراک مجله تون باهاتون صحبت کنم.مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم .

- [عصبی ست.با حالتی تصنعی و خواب آلود] نه خواهش میکنم،بفرمایید!

: اشتراک شما این ماه دوره اش تمام میشه لطفا اگر تمایل دارید که دوباره شارژ کنید به ما اطلاع بدید!

- اشتراکم و باطل کنید !خریدن مجله شما دور ریختن ِ .

: [متعجب] بله آقا؟

- بله خانم![ گوشی را بر جایش می کوبد] تق ...

***

بوووووق........ بوووووق.....


- ....

: [هنگام ادا کردن کلمات آنها را می کشد] هنوزم خوابی؟

- به تو چه مزاحم !

: بابا کارت دارم.

- می خوام 100 سال سیاه کار نداشته باشی.

: حالا امروز میری بازار یک قیمت در بیاری ؟

- فقط گمشو.فاصله ات و رو هم با من زیاد کن!

: بیا و خوبی کن!

- تو اگه بیل زن بودی،باغچه خودت و بیل میزدی [گوشی را بر جایش می کوید] تق....

[سیم تلفن را از پریز می کشد و به زیر پتو می رود]

***

بوووووق........ بوووووق.....

[صدای زنگ در بلند میشود.به شدت و پشت سر هم!]